تابستان 92
سلام ....سلااااااااااااااااام.... سلام
بالاخره بعد چند وقت من تونستم بیام پای وب ....
خعلی خعلی غوژحالم....
من تصمیم گرفتم خاطرات سومین تابستان دخملی رو
به ترتیب بذارم تو وب از اولش تا اخر.....
هر پستی رو با قصه و عکساش بعد برات میذارم
اول تابستون تولد سه سالگیت بود که عکساشو برات گذاشتم
و بعد برای ما ه رمضون رفتیم کهنوج کنار ریحانه جونی
بعد از ما مبارک رمضان اسباب کشی مادری به کرمان بود ...
وچند روزی رو کرمان گذروندی
و تو اون شلوق پلقی حسابی بازی کردی
بالاخره امتاحانای تابستونی بابا سروکلشون پیدا شد
و ما بایست بریم قم برای همین تصمیم گرفتیم یه گردش
حسابی بریم تا تو یه حال وهوایی عوض کنی
این شد که ما از کرمان رفتیم دهبکری....
اونجا خیلی بهمون خوش گذشت وبعد رفتیم قم
قم بودیم که عمه مهری با خانواده
اومدن زیارت حضرت معصومه(س) و مهمون ماشدن ...
بعععععععععد رفتییییییییییییییییییییییم مشهد
و بععععععد رفتییییییییییییییییییییم شمال
و بععععد رفتییییییییییییییییم خونه
این بود تابستون خوب ما
خدا رو شکر که به شادی گذشت ....
ایشالا همیشه همیشه شاد شاد شاد باشی
طبق معمول باید بگم...
دووووووووست دارم عشق کوچولوی من