تولد گلم...
سلام ایندفعه میخوام از شادیامون بگم از قدیم گفتن تا باشه شادی باشه ان شااله .... این بزرگترین اروزی منو بابایی بود که تو سالم به دنیا بیایی روزای اخرهرثانیه لحظه شماری میکردیم بیایی خیلی دلم میخواست ببینمت بالاخره نه ماه باهات هم کلام بودم سلامتیت یا قیافت و... خیلی برام مهم بود تا اینکه.............. مادری 10 روز قبل از اومدنت اومد بود قم پیشم البته اصلا معلوم نبود کی میایی و ما همین جور منتظر تشریف فرمایی جناب عالی بودیم بنده خدا مادری دیگه داشت طاقتش تموم میشد فکر کنم عشق دیدن تو نگهش داشته بود والا اگه پای جون هم در میون باشه مادری بیشتر از سه روز جایی نمیموند .. اره سرتو درد نیارم حساب...
نویسنده :
مامانی
2:47